ناراضیم...

من از خودم ناراضیم... هنوز خون در بدنم جاریست !!

هنوز نفس می کشم و سر در بدن دارم...!؟

من از خودم ناراضیم...

.

.

اللهم ارزقنا شهادة فی سبیلک

تو نیز همچو باد بهاری گره گشا می باش ...

من همان روزهای اول گفته بودم.. که منطق و انصاف بهترین راهکار حل اختلافات و تضادهاست..

نمی دانم ! که انسان هستم یا نه ..

ولی ...

به هر حال احساس دارم و انسانیت نیز از احساس و محبت دور نیست!

اما با تمام اینها...

آنچه حلال مشکلات است، بحث در فضاهای چند بعدی است..

صداقت - منطق - انصاف - احساس

احساس تحت مدیریت عقل و منطق روابط را گشاده تر و زیبا تر می کند

در حالیکه ..

احساسات بدون مدیریت منطق و انصاف، مشکلات را پیچیده و پیچیده تر می کند...

پ ن : احساس را جور دیگری نیز تعریف می کنم .. و آن "محبت" است. 

من و خطر

اگر جوری دارم زندگی میکنم که دشمن به فکر شهید کردنم نیست و منو خطر حساب نمیکنه به درد نمیخورم...

نقل قولی از دوستان در غربت

به نقل از محمد بازارگان:

خداوند اگر بخواهد کسی را مجازات کند

به اندازه ی کافی به او عمر می دهد تا نفاق و کینه ی دلش را آشکار کند...
اینها اینهمه از امام خاطره دارند

اما نمی دانم اگر امام بود...

جرات داشتند در سواحل رویایی و در سر سفره های رنگین

بنشینند یا نه...

اینها که نامه ی بی سلام می نویسند

می خواهم بدانم که سربازان امام عصر روحی فداه را هم خشکه مقدس می دانند؟